جدول جو
جدول جو

معنی هشیار گردیدن - جستجوی لغت در جدول جو

هشیار گردیدن(فَ بُ دَ)
هشیار گشتن. به هوش آمدن. هشیار شدن:
چو هشیار گردد پدر، بیگمان
سواران فرستد پی من دوان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ / شِ وَ شُ دَ)
دشوار شدن. سخت گردیدن. دشوار گشتن. استعراز. تسأسؤ. تعرز. تعسر. تعکش. کبد. عساره. عسر. عضل. عوز. معض. (از منتهی الارب) :
گشاید بند چون دشوار گردد
بخندد شمع چون بیمار گردد.
؟ (از امثال و حکم).
و رجوع به دشوار گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ / خَ نَ / نِ کَ دَ)
شکار شدن. (یادداشت مؤلف). مغلوب گشتن:
اکنون شکار آن مژه گردید شیخ شهر
شهباز ما کبوتر یاهو گرفته است.
خان آرزو (از آنندراج).
و رجوع به شکار گشتن و شکار شدن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آشکار گردیدن
تصویر آشکار گردیدن
ظاهر شدن تجلی کردن
فرهنگ لغت هوشیار